کد مطلب:68016 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:1613

رسیدگی به نشریات جهان درباره اسلام











پیش تر وعده دادیم كه گفتگو كنیم درباره ی موسسات، مراكز، كلاسها و كرسیهای بسیاری كه از سالها پیش، در سراسر جهان، تأسیس شده است تا بحث كنند درباره ی اسلام، فرق اسلام، تاریخ اسلام، جغرافیای اسلام، فلسفه ی اسلام، كلام

[صفحه 229]

اسلام، ادبیات اسلام، نظامهای اسلام، حدیث اسلام، اخلاق اسلام، حقوق اسلام، اقتصاد اسلام، تفسیر اسلامی و قرآن كریم و سیاست و حكومت و علوم تجربی و شیمی و فیزیك و ریاضیات و طب و داروسازی اسلامی وبیمارستانهای اسلامی و نجوم و هنر اسلامی و معماری مسلمین و بازارهای اسلامی وحتی البسه ی مسلمانان و صدها مسئله ی دیگر مربوط به اسلام و فرهنگ و تمدن اسلام. این بحثها به صورت كتاب، جزوه، مقاله، رساله انتشار یافته است و انتشار می یابد. و اخیرا، علاوه بر آنچه یاد شده، نوشه شده است و می شود و نشریات فراوانی چون مجله، سالنامه، دایرةالمعارف، یادنامه، فهرست و... در جهان هست كه به این مباحث پرداخته است و می پردازد.

اما جای تأسف است كه بسیاری از این بررسیها و تحقیقها و درسها و پژوهشها، به مقصود خود علم و تحقیق نبوده است و نیست. چنانكه این مسئله، در دهه های اخیر بر بیشتر مطلعان و هوشیاران جوامع اسلامی و شرقی- از جمله برخی از فاضلان ایرانی- آشكار شده است.

روابط جهانی سده های اخیر، باعث شد تا مسائل یاد شده از سوی استعمارگران پیگیری شود. به این معنی كه جبهه های استعماری چون دانستند كه ملتها و نسلهای آنان سرانجام به سوی شناخت اسلام و قرآن و شرق روی خواهند آورد، این خوراك ذهنی را، پیش تر، خود برای مردم خود فراهم آوردند، اما چگونه؟ آنگونه كه خود می دانستند. تا چه شود؟ تا اسلام و شرق، همانگونه كه آنان عرضه كرده اند فهم شود و مورد قضاوت قرار گیرد، نه آن سان كه حقیقت این دو هست. و از اینجاست كه این چگونگی كار، اختصاص به اسلام و مسائل اسلامی ندارد، بلكه درباره ی سایر مواریث و مسائل مشرق زمین نیز چنین كرده اند. و از جمله در شناساندن تمدن ایران- بنا بر متخصصان- دهها خبط و تحریف و سنگ كم گذاشتن و سبك جلوه دادن روا داشته اند.

[صفحه 230]

در مورد مسائل مربوط به اسلام، باید متوجه باشیم كه مقاصد خود را به صورتهای گوناگون اعمال كرده اند: از یك سو، هر جا و هر وقت كه پیش آمده است درباره ی اسلام سخن گفته اند، از سوی دیگر كتابهایی یافت می شود- از این قوم كه با اینكه موضوع آن كتابها به گونه ای روشن شامل اسلام می شود، در آنها یادی از اسلام نشده است. یعنی مؤلفان و سازمانهای تألیف و نشر این گونه كتابها، در برابراسلام، به اصطلاح، به توطئه ی سكوت متوسل شده اند. شاید به این گمان كه موجب رونق بیشتر اسلام نشوند. از این روست كه مثلا كتابی كه در تاریخ سیر اخلاق نوشته شده است نامی از اخلاق نمی برد در صورتی كه علمای اخلاق و تاریخ اخلاق شك ندارند كه اخلاق اسلامی، سرآمد اخلاقهای تاریخ كهن و معاصر است و مشهور آفاق. با این همه، ای كاش در بیشتر جاهایی نیز كه درباره ی اسلام بحث كرده اند و نام برده اند، بحث نمی كردند و نام نمی بردند.

و می دانیم كه بحث درباره ی اسلام، بی گمان به مذاهب اسلامی نیز كشیده می شود، و از جمله شیعه. و اینها همه مناسباتی است كه عامل استعمار می تواند در این مناسبات بدآموزیها كند و بذرهای مقاصد خویش را، در راه استقلال و تحقیر شرق،از راه تحریف مفاهیم آن، بپراكند و ارزشهای حماسی و غرورآفرین مشرق زمین را-كه جوامع را در جهت مقاومت بسیج می كند نه در جهت تسلیم- درهم كوبد و بد و ناپسند و عقب افتاده و فناتیك معرفی كند. و اینجاست نیز كه بیگانگان می توانند برای پراكندن و از هم دور داشتن صفهای مسلمانان هرچه می توانند مایه بگذارند. و اینجاست كه مثلا در دایرةالمعارف اسلام[1] همواره نوشته های كسانی چون گلدتسیهر یهودی درج می شود و اجازه ی سخن گفتن درباره ی شیعه و اسلام، به عناصر شناخته ای از رده ی لامنس (كشیش بلژیكی كه به دشمنیهایش با انسانیت

[صفحه 231]

شرق و اسلام معروف است) داده می شود، كسی كه استاد احمد محمد شاكر مصری درباره ی او می گوید:

پدر لامنس در نزد مستشرقین و عرب و دیگر مسلمین به تعصبی گریبانگیر شناخته شده است. او همیشه یا بیشتر اوقات از حق منحرف می شود. ما تاكنون هیچ نوشته ای از او درباره ی مسائل عرب و اسلام ندیده ایم كه از بدنیتی خالی باشد. در هر نوشته زیر تأثیر عواطف خویش است. از این رو تاب ندارد انصاف را رعایت كند. صرف نظر از انصاف، حتی ادب را نیز رعایت نمی كند و به عقاید مخالف خود احترام نمی گذارد.[2] .

نیز ادیب و نویسنده ی هم مذهب كشیش لامنس، یعنی جرج سجعان جرداق، چنین می گوید:

لامنس دانش خود را در راه خدمت به حقیقت به كار نبرده است. این همه اسنادی كه در تألیفات خود ارائه می دهد برای روشن كردن واقع و توضیح مسائل پوشیده ی زندگی قدیم مردم خاور عربی نیست. بلكه با كمال تأسف باید بگوییم كه این عالم، به علم و اطلاعات خود نیز بد كرده است، چون با این علم و اطلاع، بیشتر اوقات می كوشد تا برعكس آنچه تاریخ ثبت كرده است وعقل می پذیرد و منطق طبیعی حوادث مؤید آنهاست نظر دهد. حتی با عاطفه ی دوستانه ای نیز كه انسان در خود نسبت به بزرگان صدر اسلام می یابد مخالفت می كند و می كوشد هر نوع محبتی را كه آدمی، در هر جنبه ی نیكوی انسانی، نسبت به پاكان و نیكان حس می كند، اشتباه آمیز جلوه دهد... چقدر خطرناك است افترا و تهمت زدن در صورتی كه افترا زننده آن را طوری ادا كند كه خواننده بپندارد یك اظهار نظر علمی صرف است...[3] .

[صفحه 232]

و البته می دانیم كه هنوز- چنانكه باید و شاید- به كار و كارنامه ی این ایادی،كه از اینانند گروه كثیری از مستشرقین، رسیدگی نشده است، و هنوز بررسیی كامل و همه جانبه، درباره ی مجموعه ی هدفها و رسالتهای اینان به عمل نیامده است تا همه ی حقایق معلوم گردد. با این حال، قدر مسلم این است كه در كار بیشتر آنان، بیش از هر گونه هدف علمی كه تصور شود اغراض دیگر مطرح بوده است.از این رو، حاصل كار این گروه را- و از آن میان برخی با عنوان «مستشرق- خاورشناس»- كه درباره ی دین، ادبیات، تاریخ، جغرافیا، فلسفه، اقتصاد، هنر ونفایس و مواریث شرق (و از این میان به ویژه اسلام و قرآن و ترجمه و تفسیر قرآن و تشیع) به پژوهش پرداخته اند نمی توان یك سره علمی و منزه دانست. و اصولا نباید پیش از اطلاع از جوانب موضوع به نوشته های آنان رجوع كرد[4] تا چه رسد به استناد به آنها یا نقل از آنها.

مستشرقین از هزینه ها و امكانات بسیاری برخوردار بوده اند، و منابع فراوانی- چه در كتابخانه ها و موزه های غرب و چه در كتابخانه ها و موزه های شرق- در اختیار داشته اند، از این رو به ادب و تاریخ و فرهنگ مشرق زمین خدماتی كرده اند- خدماتی كه لازمه ی كارشان نیز بوده است- و گوشه هایی را پژوهیده اند[5] و كتابهایی را به چاپ رسانیده اند و نسخه هایی را احیا كرده اند و متون بسیاری از مواریث فرهنگ اسلام را به زبانهای خویش برگردانیده اند و شرحها و فهرستایی نوشته اند. من این چیزها را انكار نمی كنم، و از آن مقدار كار سودمند آنان چتشم نمی پوشم، و روش

[صفحه 233]

علمی آنان را (كه البته در همه ی موارد اعمال نمی كند، یا به گونه ای مغالطه آمیز، در تأیید پیشداوریهای خویش از آن بهره می جویند) نادیده نمی گیرم. در این باره خواننده می تواند،از جمله، به منابعی كه در پانوشت می آورم.[6] مراجعه كند. اما می گویم آن درستی و اصالت و علم جویی كه تصور می رود، در همه ی جوانب كار آنان مشهود نیست، بلكه خدماتی را كه در اصل برای مقاصد و ممالك و مذاهب خود در نظر داشته اند و دشمنیهایی كه به ویژه با اسلام و حقایق اسلام كرده اند، در بیشتر موارد، به چشم می خورد.

اكنون باید درباره ی كارهایی كه در قلمرو فرهنگ اسلامی كرده اند توضیحی بیفزایم. هنگامی كه می گوییم مسشترقین تعداد بسیاری از كتابها و تألیفات مسلمین را چاپ یا ترجمه كرده اند، نخست چنین تصور می شود كه این كار آنان، تنها و تنها خدمت به اسلام و مسلمین بوده است. اما این قضیه را باید درستتر دید.از نخستین اقدامهای دنیای مسیحی كه به حدود 1000 سال پیش می رسد، آموختن و فراگرفتن زبان عربی بود.[7] مسیحیت با پیگیری و اصرار زبان عرب را آموخت. سپس مدارس استشراق و خاورشناسی را پی افكند. مستشرقین خود دهها و دهها كتاب، درباره ی

[صفحه 234]

قواعد و گرامر زبان عربی به زبانهای گوناگون نوشتند.[8] بدین گونه كلید فراگیری و دستیابی به فرهنگ اسلامی را به چنگ آوردند. آنگاه با سر زدن به كشورهای دور و نزدیك اسلامی و غور و تأمل در كتابخانه های مساجد و مدارس، كتابشناسی فرهنگ اسلامی را گسترش دادند و خود- بی اغراق- و فهرست كردن و شناساندن این آثار، به زبانهای گوناگون. تألیف كردند[9] سپس پرداختند به تألیف درباره ی علوم و معارف اسلامی و ترجمه ی متون مسلمین من در اینجا پاره ای از موضوعاتی را كه مستشرقین در آن باره، متن یا متونی از مسلمانان ترجمه كرده اند، یا برپایه ی مآخذ اسلامی و استفاده ی از آنها، كتاب یا كتابهایی نوشته اند می آورم: منطق، كلام و عقاید و ملل و نحل، فلسفه، الهیات و لاهوت، عرفان، مباحث وجود، قصص فلسفی، نقد فلسفی، زمان در فلسفه ی زمان در فلسفه ی اسلامی، فلسفه ی سیاسی اسلامی، سیاست دینی، مدینه های فاضله ی اسلامی (مدینه ی فارابی، مدینه ی ابن باجه و...) ستاره شناسی، آسمان شناسی، (علم الفلك)، دریاشناسی، چگونگی سفر دریایی، كانیشناسی، زمین شناسی، نورشناسی، علم مناظر و مرایا، روانشناسی، روانپزشكی، زیبایی شناسی، سكه شناسی، جو شناسی و كائنات جو، اتم شناسی (ذره، جزء لایتجزی)، حركات اجرام سماوی، جامعه شناسی، فلسفه ی تاریخ، فیزیك و شعب مختلف آن، مكانیك، شیمی و ابزارهای شیمیایی، شیمی جابری، شیمی رازی، ساختن اسطرلاب و آلات دقیقه، رصد، زیج، حساب، هندسه، جبر و مقابله، مثلثات، اعداد عربی، هنر، معماری، آداب بحث و مناظره، آداب استدلال، آداب زمامداری، آداب تعلیم و تربیت، اخلاق، حكایات اخلاقی دایرةالمعارف نویسی، احصاء و تقسیمبندی علوم، سفرنامه نویسی، زندگینامه نویسی، طب عمومی، تشریح، طب بالینی، آسیب شناسی و توصیف و ذكر علایم بیماریها، چشم پزشكی، بهداشت، داروشناسی، داروسازی، قرابادین (ادویه ی مفرده، مركبه،

[صفحه 235]

نباتی، حیوانی و معدنی)، جراحی، وظایف الاعضا (فیزیولوژی)، گیاهشناسی، اسماء گیاهان، گیاهان دارویی، حیوان شناسی، تربیت حیوانات، تربیت پرندگان، فلاحت و كشاورزی، استخراج آبهای زیرزمینی، آبیاری، حرفه وفن، صنایع، حریر بافی، پارچه بافی، كاغذ سازی، موزاییك سازی، نظامات اداری، قانون، فقه، اصول فقه، مبانی حقوقی، حقوق سیاسی، حقوق جزا، حقوق مدنی، تاریخ عمومی، تاریخ اجتماعی، تایخ سیاسی، تاریخ علوم و طبقات، جغرافیا، جغرافیای انسانی، جغرافیای اقتصادی، تهیه ی نقشه های جغرافیایی، علوم غریبه، دعا، معارف هرمسی، حكم و آداب، مقاله نویسی، شعرو سبكهای آن، نقد شعر، نقد ادبی، نقد بلاغت، قصه نویسی، كتابشناسی، فهرست نویسی، فقه اللغة، زمان در نحو و گرامر اسلامی،نحو، صرف، عروض و قافیه، خطابه، زبان شناسی، خط، بلاغت[10] و... و... و...

این فهرستی اجمالی و مختصر بود از علوم و معارف اسلامیی كه از ما به جهان مسیحی، اروپا و امریكا و... منتقل شده است.

به اینها همه باید ترجمه های «قرآن كریم» را نیز افزود كه چه بسیار بسیار از معارف گوناگون این كتاب آسمانی استفاده كرده اند و می كنند، همین گونه ترجمه ی سخنان و احادیث پیامبر اكرم.

اكنون آنچه را نهضت رنسانس و جهان غرب دارد (با چشمپوشی از استخراج جزئیات و گسترشی كه با كوشش شخصی به آن داده اند) مقایسه كنید با آنچه از اسلام گرفته اند، آنگاه بنگرید كه آیا اسلام و مسلمین مدیون آنانند یا آنان مدیون اسلام و مسلمین؟ و آیا در برابر آنچه را بردند و گرفتند چه آوردند و دادند؟ با ما چه كردند؟ سرزمینهای اسلامی را به چه حال در آوردند و با مسلمین چه كردند؟ گمان نمی كنم آنچه كرده اند، بر هیچ پسر 15 ساله و دختر 9 ساله ای كه اندك آگاهی داشته باشد، یا اندكی بیندیشد، پوشیده باشد! و این بود و اینگونه. و

[صفحه 236]

این بود دست مریزادی كه به ما دادند.

در واقع، دشمنی یهود و نصاری با اسلام، كار امروز و دیروز نیست، بلكه به روزگار ظهور اسلام می رسد، یعنی روز فریاد كردن شعار توحید (قولوا: لا اله اله الله» تفلحوا)، و نفی «تثلیث» و نسخ و ابطال «عهدین». اما این دشمنی پس از غروب آفتاب در اندلس و افول ستاره ی اسلام در اسپانیا و جریان جنگهای صلیبی شكلی خاص گرفت. به این معنی كه جهان مسیحی[11] در صدد انتقامجویی برآمد، آن هم از راه رخنه در دیگر سرزمینها و مملكتهای اسلامی، كه یكی از ظاهر الصلاح ترین این رخنه ها همان است كه به دست گروهی وسیع از مستشرقین علمی شده است. در تألیفات آن- به تناسب اقالیم مختلف اسلام- مسائلی تزریق شده است، یا از مسائل و مفاهیم و احكام و فلسفه ی اسلام به گونه ای برداشت شده است كه بیشتر در جهت تحریف اسلام بوده است- دانسته و گاه ندانسته- یا بی اهمیت نشان دادن آن، یا تجزیه آفرینی در جامعه های اسلامی، یا تجزیه آفرینی داخلی در یك جامعه، یا تقطیع ذهنی دادن به نسلهای مسلمان و تشتت آفرینی در ذهنهای توده های قرآنی، یا واداشتن ملتها به توجه افراط آمیز به دوران باستانی و گذشته[12] به منظور انصراف یافتن از دین زنده و متعهد اسلام.

چنانكه مقداری از كارهای- به اصطلاح- محققانه ی آقایان برای آن بوده است كه استعدادهای ممالك شرق را سرگرم چنین كارها و نسخه بدل پیدا كردنها بگذارند، تا به جای آنكه به نوترین داده های علم و تجربه بیندیشند، به كهنه ترین نسخه بدلهای فلان جنگ یا دیوان مدایح فلان خان و حاكم عشق بورزند.

[صفحه 237]

اگر مجموعه ی كتب و مقالات و دروسی را كه به وسیله ی مستشرقین تألیف و تهیه و القا شده است، و آنچه در مجلات محلی آنان یا مجلات جهانی آمده است، و آنچه در دایرةالمعارفها نشر یافته است، و آنچه- به نام تحقیق- درباره ی اسلام یا یكی از فرق آن تحریر شده است، و آنچه به عنوان درس در كلاسهای مربوط به علوم شرقی و اسلامی و زبان عربی گفته شده است، و آنچه مستشرقان و اسلام شناسان وابسته به وزارتهای امور خارجه ی كشورهای مسیحی، یا غیر مسلمان، برای مأمورین خود در كشورهای اسلامی تألیف كرده اند، اگر این مجموعه گردآوری شود و با خود اسلام و منابع و مآخذ اسلام و واقعیات اسلام و تاریخ اسلام و حقایق سره ی تشیع مطابقت داده شود و نقدی تطبیقی در مورد این همه به عمل آید،آنگاه معلوم خواهد شد كه «مستشرقین چه كرده اند؟».

در مورد برخی اندك از اینان كه احیانا روح علمی داشته اند خالی از هر گونه غرض دیگر، باز كار پذیرفتن آرائشان، چنانكه اشارتی رفت، مشكل است. واز نظر اصول علمی پذیرفتن نظرات آنان، بدون تأیید مآخذ موثق خود اسلام- غیر علمی است، زیرا بر سر آنان، در فهم درست و بی شائبه ی كلیت دستگاه اسلامی موانع چندی است كه كارشان را از داشتن صورت نهایی و برخورداری از صحت و اطمینان كامل محروم می سازد. برخی از محققانی كه در سالهای اخیر به نقد آثار مستشرقین برخاسته اند به این موانع پی برده اند و بدانها اشارتی كرده اند.

از جمله، محقق عرب، دكتر مصطفی السباعی- پس از ذكر شرحی طولانی در مسئلة مورد بحث- می گوید:

بیشتر غربیانی كه به مباحث شرق و اسلام می پردازند، تا هم امروز، یا از كشیشان و رجال دین یهود و نصارایند كه قصدشان تحریف اسلام و بد معرفی كردن آن است، یا از رجال استعمارند كه قصدشان ایجاد آشوب

[صفحه 238]

فرهنگی است در سرزمینهای اسلام و ناهموار جلوه دادن چهره ی تمدن اسلامی در نظر خود مسلمین. بحثهای اینان همواره با پدیده های زیر همراه است:

1- سوءظن و كج فهمی نسبت به هرچه مربوط به اسلام است و اهداف و مقاصد اسلام.

2- سوء ظن به مسلمین و علما و بزرگان اسلام.

3- نشان دادن جامعه ی اسلامی در هر عصر، به ویژه عصر اول، به صورت جامعه ای از هم گسسته كه خودخواهی بر رجال و بزرگان آن مسلط بوده است.

4- نشان دادن تمدن اسلامی به صورتی كه با واقعیت فاصله ی بسیار دارد، برای سبك جلوه دادن آن و آثار آن.

5- ناشناختن طبیعت جامعه ی اسلامی و جهل به حقیقت آن، آنگاه حكم كردن درباره ی اسلام از روی اخلاق و آداب مردمان و سرزمینها.

6- تأویل نصوص اسلامی بر طبق پیشداوریهای خود، سپس حكمروایی كردن خودسرانه در مورد همان نصوص بر پایه ی همان پیشداوریها.

7- تحریف عمدی نصوص اسلامی در موارد بسیار و برداشت نادرست در موارد غیر قابل تحریف.

8- خودسرانه حكم كردن درباره ی مآخذ، مثلا با استناد به كتب ادبی در تاریخ حدیث قضاوت كردن، و با استناد به مآخذ تاریخ عمومدر تاریخ فقه حكم دادن، یا مطلبی را كه دمیری در «حیاة الحیوان» نقل كرده است صحیح فرض كردن و روایت مالك را در «الموطا» تكذیب نمودن...

[صفحه 239]

باید وجه نهمی را نیز بر وجوه هشتگانه ی بالا افزود:

9- به طور كلی ایجاد احساس حقارت در مردم شرق، از طریق بی ارزش نشان دادن مبانی فرهنگی و اخلاقی و اعتقادی و تاریخی شرقیان و كوشش در راه شیفتگی خلقهای مسلمان نسبت به تمدن مصرفی غرب به خاطر تبدیل مجموعه ی شرق به یك بازار مطیع و سر به راه مصرف.

محقق عراقی، استاد اسد حیدرالنجفی، مؤلف كتاب علمی و عمیق و بس ارجمند «الامام الصادق و المذاهب الاربعة» (در 6 جزء) درباره ی مستشرقین و نشان دادن حقیقت آنان، به تفصیل سخن گفته است. او از این گروه از محققان مسلمان كه ذكر می شوند- سخنانی تحقیقی و روشنگر درباره ی ماهیت تحقیقات مستشرقین نقل كرده است:

مالك بن نبی، از كتاب «الظاهرة القرآنیة»

دكتر مصطفی السباعی، از كتاب «السنة»

لئوپولد وایس،[13] از كتاب «الاسلام علی مفترق الطرق»

احمد الشرباصی، از كتاب «التصوف عند المستشرقین»

دكتر محمد البهی، از كتاب «الفكر الاسلامی الحدیث»

امیر شكیب ارسلان، از كتاب «حاضرالعالم الاسلامی»

احمد شاكر، از كتاب «الشرع واللغة»

محمد زاهد الكوثری، از كتاب «مقالات الكوثری»

[صفحه 240]

عبدالباقی سرور، از كتاب «رابعة العدویة»

احمد فارس الشدیاق، از كتاب «المستشرقون»

قدری حافظ طوقان، از كتاب «الخالدون العرب»

ابراهیم هاشم، از كتاب «این نحن الیوم؟»

آنگاه پس از نقل اقوال این محققان می گوید:

ما از روی این اقوال و آرا كه از این عده از استادان، درباره ی كارهای مستشرقین آوردیم، به این نتیجه می رسیم كه چیز نوشتن مستشرقین درباره ی اسلام به منظور خدمت به حقیقت و تاریخ نبوده است- مگر منصفین آنان كه در آن میان اندكند- بلكه مقصودشان از كتابهایی كه درباره ی اسلام نوشته اند، كین توزی و دشمنی با اسلام و مسلمین بوده است. و با چنین قصدی دست به قلم بردن، باعث تباه شدن حق و ناهوار نشان دادن حقیقت می شود در صورتی كه نویسنده آزاده باید تنها پیرو باشد. در اینجا مهم می دانم كه به اثر سوء پذیرفتن سخنان مستشرقین اشاره كنم. آری بسیاری از نویسندگان ما گول آراء مستشرقین را خورده اند و سخنان خلاف واقع آنان را پذیرفته اند و این سخنان را چون وحی منزل خالی از ریب قبول كرده اند. شاید بسیاری از این گونه كسان كه نظریات مستشرقین را مورد اعتماد قرار داده اند از روی عمد بوده است، چون دیده اند كه در سخنان اینان برای حمله به طرف مقابل دستاویزهای بسیار پیدا می شود. و این كار را همواره در مورد اختلافات فرقه ای و مذهبی كرده اند[14] .

[صفحه 241]

بدین گونه پر روشن است كه گفتار و انظار مستشرقین را، جز اندكی، نمی توان پذیرفت. بلكه در همان اندك نیز باید با كمال دقت و احتیاط نگریست و آن را بر مآخذ و اصول عرضه كرد. وای دریغ كه این كار تنها از آگاهان و ناقدان و متخصصان ساخته است نه از همه ی كتابخوانان. و گاه می شود كه آثار مستشرقین یا ترجمه ی آنها در دسترس همه قرار می گیرد و باعث گمراهی و خبط تاریخی و تشتت ذهنی مردم و «اشاعه ی فرضیات نادرست» می شود. از اینجاست كه تكلیف اجتماعی و وجدانی مترجمان و ناشران این گونه آثار، این است كه- در صورتی كه ترجمه و پخش چنین كتابهایی را سودمند بدانند و بایسته- آنها را بر دانایان فن و متخصصان عرضه كنند، و پس از افزودن تعلیقات و تصحیحات و توضیحات لازم به نشر آنها دست یازند، تا در برابر علم و وجدان علمی و واقعیتهای انسانی و حقایق تاریخ و معنویات توده و عصمت ذهنی جامعه مسئول نباشند. كار نشر، كاری نیست كه مترجمان یا ناشران تنها به جنبه ی كاسبانه ی آن فكر كنند، و به خاطر اندك مال دنیا- كه دست آوردن آن مبلغ از راههای مشروع دیگر نیز ممكن است- به نشر هرچه رسید مبادرت ورزند، و به حركتی مدد رسانند كه به زیان خود این مترجمان و ناشران است و به زیان دینشان و ملیت و قومیتشان و فرهنگ و اخلاق و سنن و مواریثشان. هر كتابی كه نشر شود، تا روزی كه خطی از آن كتاب بر ورقی باقی است، نویسنده و ناشر و... و حتی كارگری كه حروف آن را چیده یا زده است مسئول خواهند بود. اگر كتاب در راه حق و عدل و علم و معنویت و خدمت به جامعه باشد و به گونه ای سودمند افتد، آنان را ثواب است و پاداش نیك و آرامش وجدان. و اگر به عكس این باشد، عذاب خدایی و تألم وجدانی، تا آخرین قسمت باقیمانده ی كتاب و نوشته، روح فراهم آورندگان را شكنجه خواهد داد.

بدین سان می بینید كه رسالت تألف و ترجمه و نشر تا چه اندازه دقیق و حساس

[صفحه 242]

و مهم و تعهدبار و مسئولیت خیز است. در برابر نشر باطل و تضییع ذهنیت جامعه و خلق انحراف، چه مالی و مكنتی می تواند ارزشمند باشد؟ و از این میان ترجمه و پخش كارهای مستشرقین به دقت بسیار و احتیاط در خوری نیازمند است. من خوشحالم كه می بینم در سالهای اخیر گروهی از محققان و نویسندگان اسلام و شرق،درباره ی مستشرقی، سخت محتاط شده اند و به تنبهی تكان دهنده رسیده اند، و در این باره احساس وظیفه كرده اند، و به روشن كردن دیگران از راه نوشتن كتاب یا مقاله- یا ترجمه ی كتاب و مقالاتی كه در زمینه ی نقد كارهای مستشرقین تألیف یافته است- پرداخته اند. من در اینجا، اگرچه سخن به درازا كشد، قسمتهایی از چند نوشته ی بسیار آموزنده از این دست هنوز هم هست و بس سودمند و بیدار كننده است. نیز می افزایم كه این بیدارنگری مسلمانان، دلیل آن نمی شود كه اگر مستشرقی كاری علمی و سالم و مفید كرده است، آن كار و ارج و مقدار آن از نظرها دور باشد، یا مسلمانان قدر كارهایی كه تنها به منظور نشر فرهنگ اسلام شده است ندانند.

سزاوار است كه مردم شرق زمین، به ویژه مسلمین، از كتابهایی كه اروپا درباره ی آنان می نویسد اطلاع یابند، كتابهایی كه درباره ی سرنوشت آنان بحث می كند و مقالاتی كه احوال و شئون آنان را با خیالپردازی نویسندگانش منعكس می سازد. این كتابها از احزاب و مسلكهایی كه نویسندگان دارند مایه می گیرد. باید مردم مشرق و مسلمانان از این انتشارات مطلع شوند تا بدانند كه در نهان چه آشی برایشان می پزند و در زیر پرده چه كار می كنند و چه كاسه ای زیر نیم كاسه می گذارند. ما از این امور كمتر مطلع می شویم، با اینكه اینهاست كه به دامه ی استعمار كمك می كند.

[صفحه 243]

مستشرقین وقتی حكایت نادری بیابند، یا نكته ی منحصر به فردی در گوشه ی كتابی به چنگ آورند- نكته ای كه چه بسا تحریف شده باشد- مانند مگسان گرد شیرینی بر سر آن می ریزند، و آن را معیار و مقیاس قرار می دهند، و دیگر همه ی ارزشها را فراموش می كنند[15] .

سخن این است كه «شرق شناس»ها خادمان علم و دانش بوده اند یا چراغ دست سودجویان و غارتگران؟ و شرق شناسی و استشراق فرنگیها برای یغماگری و چپاول علم شده یا باعثی انسانی و علمی داشته است؟ آن روز كه این صحبت را می كردیم به من گفتید: «این روزها در میان دوستان خوش فكر و فضلای آزاده و حقیت جو، چنین موضوعی عنوان شده و می خواهند از حقیقت مطلب سر دربیارند»، بعد هم از من خواستید تا رای و نظر خودم را بنویسم، و مخلص هم پذیرفت و تعهد كرد كه همین طور قلم انداز عقیده اش را بنویسد و تقدیم كند.

اما حالا كه می خواهم در این باره چیزی بنویسم، به این فكر افتادم كه شاید بهتر باشد كه شما مطلب را به صورت «اقتراح» و استفسار در مجله ی نجیب و معقول و خوب خودتان مطرح كنید، تا اهل علم و صاحب نظران عقیده و رای خودشان را بنویسند، كه موضوعی به این اهمیت بهتر و خوبتر از این حلاجی و تجزیه و تحلیل شده باشد.

اما عقیده ی من این است كه صریحا واضحا عرض می كنم كه راه انداختن این علم و كتل و ساختن و پرداختن این حیله و فن و سرانجام لباس «رشته ی علمی» بر هیكل منحوس آن كردن و چنین دكه ی شیادی آراستن، فقط و فقط

[صفحه 244]

به خاطر غارت كردن ذخایر گرانبها و فوق قیمت ما بوده است و بس، بله به خاطر این بوده كه ما هر چه داریم ببرند، بردن درست نیست، غارت كنند و در عوض هم دشنام و تحقیر مرحمت فرمایند. كما اینكه می بینید آنچه ما داشته ایم برده اند، بعدش هم «دست مریزاد»ش را توی كتابهایی نظیر«حاجی بابا»ی موریه ی جاسوس به ما دادند. آنچه از ما برده اند مافوق قیمت را داشته است، یعنی در دنیا مثل و مانند نداشته است و حماقت است اگر بهای آنها را به زر و سیم بسنجیم.

حال اگر در میان هزار نفرشان یك نفرذوق چیز فهمیدن و شوق و عطش آدم شدن داشته و به آن گنده كاریها و كثافت كاریها آلوده نشده، یا كمتر شده، و به راستی خواسته از بركت معارف ایران و آسیا آدمی سیرت بشود، می بایست آن مورد استثنایی را از نوادر و شواذ دانست، كه حكم «النادر كالمعدوم» دارد. واقع مطلب این است كه مملكتهای حریص و استعماری مغرب زمین و آن پرستندگان گوساله ی سامری، از چهارصد سال پیش، به هر عنوان كه قدم خرد شده شان را به این سرزمین نهاده اند پخته و زرینه و سیمینه و زربفت و غارت كردن منابع زیرزمینی و روزمینی ایران بوده است و بس.

البته برای رسیدن به این هدف، شناختن نفایس هنری و گنجینه های فوق قیمت كشور-كه در اماكن متبركه و خاندانهای كهن می بود- ضروری و واجب می نمود. شناختن گیاهها و علفهایی كه ارزش دارویی دارد واجب می بود. شناختن معادن و ذخایر طبیعی روزمینی و زیرزمینی واجب بود. یعنی ضرورت داشت سرزمینی را كه می خواهند بغارتند، اول بشناسند. به این جهت می بایست با خاندانهای قدیمی، با دانشمندان و بزرگان ایران زمین، با افكار و عقاید و علوم مردم این مرز و بوم و با وجب به وجب

[صفحه 245]

خاك آن آشنایی كامل پیدا كنند. معلوم است تا دین این مملكت، و مذاهب مختار آن، و ملل و نحل آن، و علم و ادب و همه چیز آن را نمی شناختند، و تا در شهرها راه پیدا نمی كردند، و درون خانواده ها نفوذ نمی كردند، نمی توانستند زیر و روی این مملكت را به موزه هایشان بكشند، وای عجب كه جماعتی هنوز ما را بدهكار و حضرات را طلبكار می دانند. درست حكایت زن آن كاسب است و شوهرش كه عبید زاكانی نوشته است... بله جانم، مطلب از این قرار است كه تمامی هیئتهای تبلیغی یسوعی و مسیحی و پزشكان و بیمارستان سازان و دبستان و دبیرستان راه اندازان و مرتاض ها و صاحب رازها كه- به خصوص در این سیصد چهارصد سال اخیر به صورتهای مختلف- در این دیار لنگر انداخته اند، در حقیقت چراغ داران استعمار غارتگر بوده اند، از یك گل هم بهار نمی شود، اگر یك «نیكلسون» می بینی،چرا هزاران «مظهر علی» یعنی ادوارد براون را نمی بینی؟ اغراق نمی گویم، یك فرصت بیست ساله لازم است تا یك طلبه ی دلسوز و آشنا به دو سه زبان، روزانه ده دوازده ساعت وقت خود را صرف مطالعه ی سفرنامه ها و كتب بسیار زیادی بكند كه این مستشرق ها نوشته اند. وقتی كه این كار را كرد آنگاه می فهمدكه به خصوص در این دویست سال اخیر واقعا از خشت خام تا كاشی پخته، و از محراب مسجد تا قندیل امام، و از قالی و قالیچه ی صفوی تا قلمدان دوره ی قاجاری، از نفایس یكدانه ی عالم هنر، و همچنین كتب بی نظیر و منحصر به فرد در جهان، تا مرقع فلان خانواده را هرچه ارزش و نفاست داشته و آنچه یكدانه و دردانه بوده به یغما برده اند، كه بر پدر و جد و همه كس یغماگران لعنت ابدی باد. خوشمزه و اندوه زای آنكه خود این چراغچی باشی های استمعمار گاهی كم و بیش اعتراف كرده اند كه چه بلاها بر سر ما آورده اند. اما اگر بخواهی بهتر از این به جای اشك، خون بریزی باید وسیله داشته باشی و علاوه بر آن مطالعه

[صفحه 246]

بیست ساله یا بیشتر، چند سال هم به آن كشورها سر بكشی و كتابخانه ها و موزه هاشان را ببینی، تا بفهمی از این ملك چه ها برده اند؟ خلاصه و در یك جمله،آنچه نفیس است برده اند. همه را برده اند و آخر سر هم فحش و دشنام نثارمان كرده اند، كه ساده ترین آنها اینكه، چرا زنان ایران را در كیسه ی سیاه می كنند و مثل زنهای آنها پایین تنه و بالاتنه و پشت و پیش خود را عریان نمی سازند!؟...

در قبال این همه ضرر و زیان، در قبال خالی شدن كشور ایران از نفایس و ذخایر چند هزار ساله و پر شدن و انباشته شدن موزه هایی چون «بریتیش میوزیوم» و كتابخانه های شخصی «چستربیتی»ها و كتابخانه های «پاریس» و «اسكوریال» و موزهای «آرمیتاژ» و «لنینگراد» و كتابخانه هاشان، و موزه های سراسر امریكا، اینها، این فرنگیها و غربیها به ما چه داده اند؟... در قبال این همه یغما، آن هم با آن فحشها و دشنامها و تحقیرها و تمسخرهایی كه شایسته ی خود و اجداد «عالیقدرشان!» هست، به ما چه داده اند؟ می گویند، ادبا و علمای ایران و اهل تحقیق، سبك درست تصحیح متون و تحقیق امروزی را از این گروه، یعنی از همین چراغچی باشی های استعمارگران آموخته اند... باز ممنونیم كه نمی گویند ایرانی پیش از مستشرق ها «چهاردست و پا» راه می رفت، و سر پا ایستادن و راست و درست رفتن را حضرات به آنان آموخته اند.

بله می فرمایند، مستشرقان عالیجناب! برای ما تاریخ ادبیات نوشته اند- كه می خواستم صد سال نمی نوشتند- بله می گویند، مستشرق ها روش تصحیح متون را به ما آموختند، كه ای كاش چنین بدعت چرندی را ننهاده بودند.

تازه همین ادعا هم درست نیست. در همین زمینه ی علم و ادب به ایران خیانت كرده اند، زیرا كه روش صحیح تدریس و تعلیم ما را، كه هنوز هم بهترین

[صفحه 247]

روشهاست، از ما گرفتند، و مدارس و برنامه های پوك و استعماری خودشان را جای آن نهادند...[16] .

گروهی از نویسندگان تاریخ در غرب در تحلیلهای اجتماعی خود درباره ی دوره های تاریخی جماعات بشری، به سبب داشتن ایدئولوژی های تجریدی و متافیزیكی، به نتایجی انتزاعی می رسند و از ایجاد یك ارتباط همه جانبه و از شناخت علل بنیادی تحول و تكامل جامعه باز می مانند؛ اما این بدان معنا نیست كه كسانی كه دارای ایدئولوژی تجریدی نیستند و به شیوه ی دیالكتیكی به تاریخ نگاه می كنند، از خطا و اشتباه مصونند. به سهولت می توان در اثر به اشتباه گرفتن و به اشتباه شناختن پدیده های تاریخی و به خصوص، به علت محدودیتهای فكری و پیشداوریهای جزمی، دچار قید و بندهایی شد كه نتیجه گیریهای غیر منطقی را باعث گردد.

تاریخ نویسان شوروی، تا آنجا كه از رشته آثار ترجمه شده ی ایشان به فارسی برمی آید، به علت این گونه پیشداوریهای جزمی، با وجود كوشش های منطقی و دقیقی كه می كنند، گاه به نتایجی غیر واقعی می رسند... خطای تاریخ نویسان شوروی به خصوص به تحلیل ایشان از دوران پیش از تاریخ جوامع بشری و سازمانهای اجتماعی جوامع شرقی در دوران باستان مربوط می گردد. جامعه شناسان و تاریخ نویسان شوروی به عللی، گمان می كنند و چون گمان می كنند، می كوشند تا اثبات كنند كه جوامع ابتدایی بشر، در همه جای كره ی زمین، مراحل همانندی را گذرانده است... این عقاید، دنبال كردن و توسعه بخشیدن مطالبی است كه انگلس در كتاب خود، «منشأ خانواده» نوشته است. و ظاهرا جامعه شناسان شوروی این را

[صفحه 248]

وظیفه ی خود می دانند كه مطالب انگلس را در این زمینه چون حجتی بپذیرند، بدون آنكه توجه داشته باشند دانش مردم شناسی از زمان مورگان- كه الهام بخش انگلس در مطالعات مردم شناسی او بوده- تاكنون راه بسیاری را پیموده است و عقاید مورگان در بسیار زمینه ها ارزش علمی خود را از دست داده است[17] .

تاریخ ماد، جزو یك سلسله كتابهایی است كه از سال 1931 به بعد، درباره ی تاریخ دوران قدیم چین، سیام، هندوستان، جاوه و سایر جوامع باستانی شرق، براساس یك نظریه ی رسمی، و به منظور توجیه و تثبیت آن، به رشته ی تحریر درآمده است. و در جمیع آنها، حقایق مسلم تاریخی دگرگون شده است. تردیدی نیست كه هموطنان علاقه مند به تاریخ تحولات اجتماعی ایران، به گمان آنكه مطلوب خود را در نوشته های دیاكونف خواهند یافت، با اشتیاق به آن روی خواهند آورد، و با توجه به مقام علمی كه آقای میخائیلویچ از آن برخوردارند و به خصوص كه اعتبار «آكادمی علوم» نیز پشتوانه ی كتاب قرار گرفته است، و نیز با التفات به خالی بودن زمینه، احتمال آن می رود كه به زودی این تألیف، در بررسی تحولات اجتماعی ایران به صورت منبع و مآخذ درجه ی اول درآید و قول مؤلف در جمیع موارد «حجت» شناخته شود.

نگارنده اگر بخواهد انتقادات خود را درباره ی «تاریخ ماد» در چند جمله خلاصه كند، عباراتی بهتر و رساتر از آنچه آقای دیاكونف در مقام انتقاد از «هرتسفلد» نوشته اند، به دست نخواهد آورد. و آن عبارت با گذراندن

[صفحه 249]

نام مؤلف به جای «هرتسفلد» چنین است: [دیاكونف] مؤلفی واجد معلومات وسیع و كثیرالجوانب است... كتاب او حاوی ملاحظات و بررسیهای ارزنده... و مهم می باشد. متأسفانه این اثر را نه تنها نظرهای كلی وی، غیرقابل قبول و بی ارزش می سازد، بلكه قاطعیت نابجای لحن تلقین آمیز او نیز آن تألیف را فاقد شایستگی می كند. وی چه درباره ی مسائل ثابت شده و متحتم و چه در مورد مسائلی كه به اثبات نرسیده و، در احسن وجوه، فرضی بیش نیستند، با چنان لحن قاطع و بی تزلزلی سخن می گوید كه گویی از حقایق مثبت باشند... بدین سبب اتكا به آنچه وی چون حقیقت واقع معرفی می كند امری خطرناك است... استفاده از [تاریخ ماد] فقط با احتیاط و مراقبت فراوان باید صورت بگیرد، و قبل از هر چیز در نظر گرفته شود كه تئوری تاریخیی كه سراسر كتاب وی را تحت تأثیر قرار داده نادرست است.» (نقل از صحفه ی 102 كتاب).

به سبب ملاحظات فوق، جا دارد و بلكه ضروری است پیش از آنكه كتاب مذكور زیانهایی به بار آورد، مورد تحلیل انتقادی دقیق قرار گیرد، و در كنار ترجمه ی فارسی تاریخ ماد، یك نقد علمی نیز از آن به اختیار فارسی زبانان گذاشته شود. نگارنده با آنكه میلی به نوشتن در خود نمی دید، به علت احساس مسئولیت، به تحریر سطوری پرداخت...

قبل از پرداختن به انتقاد «تاریخ ماد»، باید تئوری حاكم بر آن كه سراسر كتاب را تحت تأثیر قرار داده است، یعنی نظرگاه رسمی شرق شناسان شوروی را بشناسیم. آقای «دیاكونف» در صفحه ی 107 كتاب چنین می نویسد: «در دانش شوروی نیز شالوده ای برای مطالعه در تاریخ ماد، مطالعه ای كه بر پایه ی تئوری علمی قرار داد، ریخته شده است...»- شالوده ی تئوری مذكور در واقع به سال 1931 در جریان معروف به «مباحثات لنینگراد» ریخته شد، و از آن ایام تا امروز، همچنان تئوری

[صفحه 250]

رسمی و نظرگاه شرق شناسان آن كشور شناخته می شود. برای توضیح مطلب و درك اهمیت «مباحثات لنینگراد» و نتایج تأثیرانگیز آن، باید یك قرن به عقب برگردیم و نظرگاه سابق آن و سرنوشت یك نظریه ی علمی را یادآور شویم[18] .

یك نگاه ساده به تألیفات غربی درباره ی میراث یونان، یا مختصر آگاهی از آراء اینان درباره ی ثمرات قریحه ی اسلامی، ستم پیشگی ایشان را نیك نشان می دهد و احجافشان را برملا می سازد. برخی از علمای غرب، به قصد تحقیر تمدن اسلامی دست به كار شدند، و همواره كوشیدند تا

[صفحه 251]

صفحات درخشانی از تاریخ اسلام و عرب را تیره گون بنمایانند، در حالی كه اغراض آنان در این كار بر هیچ كس پوشیده نماند.[19] .

چون ایران شناسی، به معنای مجموعه ای از مطالعات منظم و علمی مربوط به وجوه گوناگون تمدن و فرهنگ و تاریخ ایران، را اروپاییان بنیاد كردند، یكی از عقایدی كه درباره ی علت وجودی آن از دیرباز رواج داشته آن است كه ایران شناسی، همچون شاخه های دیگر شرق شناسی غربی، جزئی از تمهیدات استعمار برای تسلط بر شرق بوده است، یعنی دولتهای استعمارگر به همان اندازه كه به كارشناسان نظامی و اقتصادی نیازمند بوده اند دانشمندانی نیز لازم داشته اند كه از فرهنگ و زبان و سرشت و خوی مردم سرزمینهای تابع و مورد نظرشان خوب آگاه باشند، تا كار اداره و بهره برداری از این سرزمینها را آسان كنند. نظیر این گونه داوری درباره ی شرق شناسی به طور عام از جنگ جهانی دوم به این طرف از جانب روشنفكران بیشتر كشورهای آسیا و آفریقا كه سابقا مستعمره ی دولتهای غربی بوده اند نیز ابراز شده است.

ونسان مونتی، محقق فرانسوی، در مقاله ای به عنوان «پیراستن تاریخ از استعمار»، كه در سال 1962 منتشر شد، برجسته ترین نمونه ی چنین داوریها را از نوشته های محققان ترك و هندی و افریقایی فراهم آورده است. مونتی، در این مقاله می نویسد كه روشنفكران آسیایی و افریقایی، پس از جنگ جهانی دوم بر سر آن شده اند كه تاریخ ملتهای خود را از دیدگاهی متفاوت از آنچه محققان اروپایی اختیار كرده اند دوباره بنویسند. و از كوششهای ایشان سه مكتب تازه در تاریخ نویسی افریقا و آسیا پدید آمده

[صفحه 252]

كه یكی «ماركسیستی» و دیگری «ناسیونالیستی» است و سومی «روشی مستقل» از این دو است، كه اصول علمی تاریخ نویسی را پیروی می كند. انتشار كتاب «آسیا و سلطه ی باختر» نوشته ی «ك. م. پانیكار» استاد پیشین دانشگاه علیگر هند در سال 1953 (كه سال گذشته ترجمه ی آن به پارسی درآمد) سرآغاز این مرحله ی نو در تاریخ نویسی است.

هفده سال پیش نیز، كنفرانسی با شركت تاریخ نویسان آسیایی و افریقایی و اروپایی در دانشگاه لندن، درباره ی ضرورت بازنگری دانشمندان آسیایی و افریقایی در تاریخ ملتهای خود برگزار شد، كه من گزارش مباحث آن را به فارسی برگرداندم و در مجله ی «سخن» چاپ شد. و در آن گزارش به جای خالی نماینده ای از ایران در كنفرانس اشاره كردم. یكی از نتایج آن كنفرانس باز نمودن تعصبات ملی برخی از شرق شناسان، و تأكید ضرورت پرهیز از تكرار آنها، و نیز دشواری كار شرق شناسان اروپایی در فهم روح و معنی تمدن شرق بود.

در حالی كه چنین بحثهایی در نقد شرق شناسی و واكنشهای سیاسی ناشی از آن، از مدتها پیش در كشورهای مختلف آسیایی صورت گرفته و كم و بیش معیارهایی برای شیوه ی تحقیقات تازه در تاریخ و فرهنگ این كشورها به دست داده است، در كشور ما فقط یكی دو سالی است كه سخنانی جسته گریخته در این باب گفته می شود. این كوتاهی ما در بررسی علمی و انتقادی ایران شناسی غرب، علل بسیار دارد كه بحث درباره ی آنها را به فرصتی دیگر باید واگذاشت. ولی در مناسبت حاضر تنها به این علت سیاسی اشاره می كنیم كه چون در قرن نوزده، یعنی در زمان اوج استعمار،كشور ما با وجود زیانهای فراوانی كه از تجاوز طلبیهای استعمار دید و بخشی از سرزمینهای خود را از دست داد، هیچگاه از طرف قوای

[صفحه 253]

استعمار گر به طور كامل اشغال نشد، جنبشهای ضد غربی به شدت و دامنه ای كه در كشورهایی چون هند و مصر و الجزایر درگرفت در ایران هرگز پدید نیامد. و در نتیجه مظامر گوناگون رابطه ی معنوی ما با غرب هیچگاه مورد انتقاد واقع نشد. و كمتر كسی در میان نویسندگان و روشفنكران نفوذ فرهنگی غرب را خطری برای استقلال سیاسی یا فرهنگی ما شمرد. حتی می توان گفت كه در مواردی خلاف آن روی داد، چنانكه بسیاری از روشفنكرانی كه زمانی در شمار رهبران مبارزات ملی بودند تجدد خواهی را با فرهنگی مآبی مترادف شمردند و تنها راه رستگاری ایران را در تقلید از غرب دیدند. وقایع جنگ جهانی اول، و از آن مهمتر اشغال ایران در جنگ دوم، و پیش آمدن مرحله ی تازه ی بیداری و آگاهی ملی، این وضع را تا اندازه ای دگرگون كرد و از آن پس ضدیت سیاسی با غرب اندك اندك رنگ فرهنگی نیز گرفت. اگرچه حتی در این دوره گاه وابستگیهایی كه به غرب داشته ایم ما را در گفتن حقایق راجع به غرب محتاط و دو دل كرده است.

در اینكه ایران شناسی همچون رشته های دیگر شرق شناسی در غرب اصلا به اقتضای نیازهای سیاسی و نظامی واقتصادی دولتهای استعمارگر پیدا شده و هدف فوری آن خدمت به مصالح آن دولتها بوده است- همان طور كه جناب آقای دكتر راسخ هم فرمودند- مشكل بتوان تردید كرد.

دوره ی رونق شرق شناسی، یعنی قرن نوزدهم، روزگار هجوم استعمار به شرق بود و نمی توان گفت كه در آن روزگار ودر محیطی كه شیوه های فكری مشرب تحصل (پوزی تی ویسم) و اصالت عمل (پراگماتیسم) و جز آن، روح و جهت فعالیتهای علمی را معین می كرد، شرق شناسان اروپایی

[صفحه 254]

جز عشق به شرق و دانش پروری انگیزه ای نداشتند. وانگهی هرچند رابطه ی میان رشته های گوناگون شرق شناسی و هدفهای فوری استعمار در قرن نوزدهم و بیستم در نظر اول آشكار نباشد، حقیقت آن است كه شرق شناسی در دامن استعمار اروپایی پرورده شد. به همین جهت از آغاز قرن نوزدهم وقایعی چون لشكركشی ناپلئون به مصر در سال 1789، و فزونی اهمیت مسئلة شرق، یعنی نیرنگها و چاره های دولتهای غربی برای تجزیه ی امپراتوری عثمانی و قیام هندیان در سال 1857 كه انگلیسیان را بر نادانی خود از رسوم و معتقدات مردم هند واقف كرد، و تدابیر انگلستان برای حفظ سیاست خود بر هند از راههای گوناگون از جمله نفوذ در ایران، سبب شد كه شرق شناسی برای سیاستمداران اروپایی مصارف عملی و فوری پیدا كند و از مرحله ی رومانتیك به در آید.

تارخچه ی مدرسه ی زبانهای خاوری و افریقایی دانشگاه لندن، یعنی یكی از بزرگترین و معتبرترین مؤسسات شرق شناسی غرب، نیز گواه است كه غرض اصلی از تأسیس آن، تربیت كارمند برای دستگاههای اداری و بازرگانی انگلستان در افریقا و آسیا بوده و مطالعه در تاریخ باستان جزء هدفهای فرعی آن به شمار می رفته است.

پس اصرار بر سر معلوم كردن این كه آیا انگیزه ی فلان ایران شناس از یك عمر تحقیق خدمت به استعمار بوده است یا دانشدوستی ما را به جایی نمی رساند. بی گمان همه ی ایران شناسان را از دیدگاه انگیزه ی كار خود و نیز احساسی كه در حق ایران و ایرانیان به دل داشته اند نمی توان به یك چوب راند، برخی از آنان رسما عضو دستگاههای دولتی غرب بوده اند، برخی و یا شاید بیشترشان از بركت اشراف زادگی و توانگری امكان تحصیل در دانشگاههای طراز اول و مسافرت به ایران را یافتند، و گروهی نیز نه

[صفحه 255]

از اشراف و دولتیان بودند و نه شخصا بضاعت مالی داشتند. كسانی چون «ولهاوزن»اسلام را به دیده ی حقارت می نگریستند، ولی كسانی چون «گوستاولوبون» در فضایل تمدن اسلامی مبالغه می كردند. برخی مانند «مك دانالد» ایرانی را ذاتا دروغگو می شمردند، یا مانند «نولدكه» خود معترف بودند كه مهر ایرانیان را چندان به دل ندارند، و حال آنكه بعضی هم مانند «رنه گروسه» پرشكوه ترین سخنان را در ستایش ایرانیان گفته اند. اما همگی این بزرگواران در سایه ی حمایت مادی و معنوی استمعار وسائل كار خود را فراهم كردند و به منابع كمیاب و گرانبهای شناخت در ایران و خاورزمین دست یافتند. نتیجه ی پیوستگی شرق شناسی با تاریخ استعمار آن شد كه ملتهای آسیایی وقتی در قرن بیستم بیدار شدند و برای به دست آوردن استقلال خود به پیكار با غرب برخاستند، شرق شناسی را مانند همه ی چیزهای دیگر كه یادآور استعمار است نیرنگی برای هموار كردن راه اسارت شرق دیدند و آنگاه انواع نسبتهای سیاسی و اخلاقی را به آن دادند و از جمله شرق شناسان را گماشتگان پنهان دستگاههای استعماری خواندند. از مردمی كه پس از نسلها اسارت و زبونی به تازگی از چنگ ستم و استثمار رها شده اند یا گمان می كنند كه رها شده اند نمی توان چشم داشت كه در حق دژخیمان پیشین خود به شیوه ای علمی و از روی سعه ی صدر داوری كنند.

و اما یكی از علل دشواری تحقیق در اندیشه های سیاسی در ایران، آمیختگی آنها با عقاید و تعالیم دینی و اخلاقی و جهان شناسی و تاریخی است. در حالی كه در مغرب زمین از زمان افلاطون سنت بر آن بوده است كه رساله ها و كتابهای جداگانه در موضوع سیاست و كشورداری بنویسند، در فرهنگ ایرانی تفكرات مربوط به جامعه و حكومت، چه در دوره ی پیش از اسلام

[صفحه 256]

و چه پس از اسلام، در ضمن ملاحظات عام تری درباره ی دین و دنیا مندرج است. بدین جهت آگاهی از چگونگی اندیشه های سیاسی مستلزم آن است كه كم و بیش همه ی متون و منابعی كه به نحوی نمودگار بینش و نگرش ایرانی در زندگی فردی و اجتماعی است، از اندرزنامه ها گرفته تا كتب ملل و نحل و شرح حالها به دقت مطالعه شود. كتابهایی كه اسلام شناسان غربی تاكنون در موضوع خاص عقاید سیاسی در اسلام نوشته اند از دو یا سه در نمی گذرد. یكی از آنها، نوشته ی «ارنی روزنتال» اصلا درباره ی عقاید سیاسی شیعه بحث نمی كند. و دیگری، نوشته ی «مونتگمری وات»، عقاید شیعه را در چهار صفحه خلاصه كرده است. علت تاریخی این قصور نیز سیاسی بوده است: چون سنیان اكثریت نفوذ مسلمان را تشكیل می دهند و غریبان نیز بیشتر با آنان درگیری و گرفتاری داشته اند، شناخت احوال و عقاید آنها را بر شیعه شناسی مقدم داشته اند. و این خود نمونه ای دیگر از پیروی شرق شناسی از مصالح عملی و دولتهای غربی است. شناسایی عقاید سیاسی شیعه، گذشته از اهمیت تاریخی آن، برای ما بیشتر از این جهت ضرورت دارد كه به یاری آن می توانیم بخش مهمی از میراث فكری ملت خود را با معیارهای جهان امروز ارزشیابی كنیم، و مخصوصا معلوم داریم كه خصوصیات روحی و فكری مردم تا چه اندازه معلول عقاید تقلیدی و سنتی و تا چه اندازه پدید آورنده ی نظامهای سیاسی و اقتصادی است. چنانكه می دانیم یكی از عقاید رایج در میان برخی از روشنفكران امروزی ما آن است كه بسیاری از خصوصیات منفی روحیه ی ایرانیان از قبیل توكل و تسلیم و خرافه پرستی و ترس و ملاحظه در بیان عقیده، نتیجه ی معتقدات مذهبی ایشان یعنی مذهب شیعه است. ولی محققی كه از دیدگاه سیاسی در اندیشه و كرداد شیعیان در طول تاریخ تأمل كند، به این نتیجه می رسد كه، مذهب شیعه بر عكس با تأكید شرط عدالت حاكم و تجویز اجتهاد

[صفحه 257]

و وجوب مبارزه با ظالم، مشرب آزادگی و پیكارجویی بوده است، چنانكه شیعیان در بیشتر جنبشهای اصلاح طلب و انقلابی تاریخ اسلام، از معتزله گرفته تا نهضتهای ضد استبدادی در قرن دوازدهم هجری [و نهضتهای ضد استبدادی قرن سیزدهم و قرن چهاردهم] شركت داشته یا متهم به شركت در آنها بوده اند.

تا اینجا سخن از ایران شناسی غربی به طور عموم بود، ولی البته مكتب دیگری در ایران شناسی هست كه با وجود اتكایش بر منابع و روشهای غربی، به دلیل مبانی مسلكی خود مكتب كاملا جداگانه و مستقلی را تشكیل می دهد. و آن ایران شناسی شوروی است... ایران شناسان شوروی تا اندازه ای در كار خود از معایب ایران شناسی غربی بر كنار بوده اند... رساله ی «پیگر لوسكایا» درباره ی شهرهای ایران، بحث «دیاكونوف» درباره ی «گوماتا» و تحقیق «پطروشفسكی» راجع به نهضت سربداران خراسان، نمونه هایی از روش خاص ایران شناسان شوروی است. خواه با نظریات محققان شوروی درباره ی چنین موضوعاتی موافق باشیم یا نه، باید اذعان كرد كه كمترین فائده روش این گروه از ایران شناسان آن است كه چون از بسیاری از وقایع تاریخ ما روایت و تعبیری متفاوت از روایت و تعبیر رسمی و متعارف به دست می دهند، میان دانشمندان و آگاهان گفتگو و مناقشه برمی انگیزند، و از این راه ما را به شناخت حقیقت تاریخی نزدیكتر می كنند، زیرا همین گفتگوها و مناقشه هاست كه تاریخ را از صورت مجموعه ای از معلومات خشك و ملال آور به شكل علمی زنده و آموزنده درمی آورد و به دانشجویانش این استعداد را می بخشد كه مطالب و اسناد و كتابهای تاریخی را همواره مسلم نگیرند، بلكه با دیده ای نكته یاب و انتقادی در آنها نظر كنند. ولی چون اساس و مرجع نظری تحقیقات ایران شناسان شوروی جهان بینی «ماركسیسم- لنینیسم» است، عیبی كه از لحاظ دیدگاه تحقیق تاریخی در مورد كار ایران شناسان غربی یاد كردیم بر كار ایران شناسان شوروی نیز وارد است،

[صفحه 258]

یعنی اینان نیز به هر حال تاریخ ما را از دیدگاهی غیر ایرانی نگریسته اند. به علاوه امروزه در مورد نحوه ی تطبیق «ماركسیسم» بر شیوه ی تحلیل تاریخی زندگی ملتها جای بحث بسیار است. چنانكه پیش تر اشاره كردیم كه از جنگ جهانی دوم به این طرف عده ای از نویسندگان و محققان آسیایی و افریقایی بر اثر مخالفتی كه با شرق شناسی غربی داشته اند به دامن «ماركسیسم» پناه برده اند، تا با تقلید از نوشته های شرق شناسان شوروی بسنجند و تجزیه و تحلیل كنند. ولی ماركسیسمی كه در این كشورها میان برخی از روشنفكران رواج داشته، به سبب نبودن آزادی بحث و مناقشه، شكل جزمی و رسمی ماركسیسم معروف به «ماركسیسم استالینی» بوده است. یكی از اصول اساسی ماركسیسم استالینی این اعتقاد است كه همه ی جوامع بشری، قطع نظر از تمایزات قومی و اقلیمی و اعتقادی و فرهنگی و جز آن، از آغاز تاریخ تاكنون، مراحل پنجگانه ی یكسانی را پیموده اند كه عبارتند از جامعه ی اشتراكی آغازین، و بردگی، و فئودالیته، و سرمایه داری، و سوسیالیسم. و خصوصیات اقتصادی واجتماعی و سیاسی همه ی ملتها در هر یك از این مراحل نیز یكسان بوده است. به گمان معتقدان این نظریه، همین یكسانی جوامع بشری است كه تعمیم و شمول احكام درست علوم اجتماعی را درباره ی همه ی حوزه های زندگی آدمی بدون استثناء میسر می گرداند و ماركسیسم را به مقام دانشی نو- دانش انسان- می رساند.

از زمان كنگره های بیستم و بیست و یكم حزب كمونیست اتحاد شوروی، این شیوه ی تاریخ نویسی مورد انتقاد بسیاری از ماركسیستها قرار گرفته است، و همراه با سیاست عمومی نظام شوروی در نكوهش روشهای استالینی، اینك نظریاتی كه حاكی از تحول متحدالشكل همه ی جوامع بشری در سراسر تاریخ باشد، از طرف دانشمندان شوروی و پیروانشان مردود شمرده می شود. به گواهی «ژان شنو»، محقق ماركسیست

[صفحه 259]

فرانسوی، در پیشگفتار كتاب «شیوه ی تولی آسیایی»، «بازگشت به روح پژوهش آزاد»اكنون سبب شده است كه محققان ماركسیست، جوامع غیر اروپایی را به شیوه ی عینی و فارغ از اصول جزمی و از پیش پذیرفته مطالعه كنند، و به تنوع و اختلاف آنها با یكدیگر بهتر پی ببرند. بیشتر پژوهشهای ایران شناسان چنانكه معلوم است به مكتب جزمی دیرین خاورشناسان شوروی تعلق دارد، بدین معنی كه نویسندگان آنها كوشیده اند تا نظام اجتماعی و اقتصادی هر دوره از تاریخ ایران را، به تكلف، با یكی از ادوار پنجگانه ی تحول تاریخ منطبق كنند. «مرحوم محمدعلی خنجی»، در مقاله ای كه در شهریور 1346، در مجله ی «راهنمای كتاب» چاپ شد، از كتاب «تاریخ ماد دیاكونوف» انتقاد جانانه ای كرده و نظر او را در این باره كه در دوره ی ماد نظام بردگی بر ایران حاكم بوده رد كرده است.[20] از اینگونه بررسیهای انتقادی می توان در حل مشكلات تاریخ اجتماعی ایران بهره های بسیار گرفت...[21] .

بدین گونه می توانیم دریابیم كه ذهنیات ملتهای شرق را چسان آشفته ساختند. آشفته ساختن ذهن عامه، با فیلم و رمان و تبلیغ سكس و ابتذال و وسترنیگری و ترویج خیانت و... ممكن است، اما آشفته ساختن ذهن خواص و تحصیل كردگان تحقیق می خواهد و تألیف و متد و كنفرانس و... یعنی باید كاری كرد تا افاضلی فریب خورند، و فرزندان سرزمنیهای آیات قرآن، بحث درباره ی قرآن و ترجمه و تفسیرهای قرآن را از دست یهود و نصاری و امثال یهود و نصاری بگیرند.

به یقین هنگامی كه سخن از مستشرقین و تعدیهای آنان نسبت به شرق و معنویت

[صفحه 260]

انسانی و ارزشهای والای شرق به میان می آید، برخی می گویند این نظر درباره ی همه ی آنان درست نیست، زیرا در میان آنان كسانی بوده اند كه به راستی برای علم و تحقیق و شناخت كار كرده اند، و حاصل كارشان بس ارزنده است. آری درست است. برخیشان چنین بوده اند. و ما تعبیر «اكثریت»، «برخی» و... را برای همین به كار می بریم. نیز به یكی از كارنامه های مفصل آنان، یعنی كتاب نجیب العقیقی اشاره كردیم. اما صاحبان این نظر باید توجه داشته باشند، كه ارزیابی كار و نتیجه ی كار غیر از ارزیابی قصد است. از این گذشته، ارزیابی كارهای مستشرقین برای نمره ی اخلاق دادن و رسیدگی به اعمال فردی نیست، بكله سخن در جهت كلی تأثیر و فعل و انفعال اجتماعی پدیده است.

و در هر حال، آنان كه به مستشرقین خوشبینند نیز، اگر اهل اطلاع باشند و دارای روح علمی، با ما همرأی خواهند بود. چنانكه مترجم عربی كتاب «مذاهب التفسیرالاسلامی»[22] (تألیف گلدتسیهر، مستشرق معروف یهودی) با اینكه معتقد است كه اینگونه تحقیقات مستشرقین، جاهای خالیی را پر كرده است... و اگر به دلایلی از كتابهای آنان چشم بپوشیم، «خیر كثیر»ی از دست ما رفته است، خود به صراحت اعتراف می كند كه كارهای مستشرقین واز جمله گلدتسیهر، شامل نقص و اشتباه است، در آنها قصد ستمگرانه راه دارد، پیروی از هوی نیز به بحثهای آنان شكل می دهد، و اصولا فهم درست فرهنگ اسلامی و زبان عربی- با همه ی زمینه ها و دقایق آن دو- برای آنان حاصل نمی شود.

و در هر صورت ما- چنانكه پیشتر اشاره كردیم- استثنا را می پذیریم.

پس از این مقدمه بالنسبه مفصل، حماسه پاك این عالم مسلمان شرقی، صاحب «الغدیر» روشن می شود، زیرا یكی از آرمانهای او اقدامی جدی و همه جانبه در این

[صفحه 261]

باره بود، به قصد احقاق حق مردم مشرق زمین و اعاده ی عزت و حیثیت شرق و اسلام.

می دانیم كه آنچه نارواست و زیانبار، وارونه نشان دادن سرمایه های معنوی شرق است، كه در نتیجه به تحقیر شرق منتهی می شود. و این موضوع- چنانكه اشاره شد- به كتابها و مقالات و اظهارنظرهای مستشرقین نیز محدود نمی شود، بلكه به هر صورت كه درباره ی شرق و اسلام و قرآن نظر نادرست داده شود، چه در كلاس درس، چه در مجلات محلی، چه در دایرةالمعارفها، چه در جزوه های درسی و... همه و همه، این نتیجه را خواهد داد. و این نه تنها به حقیقت زیان می رساند و به مرز اعتقادات و مواریث لطمه می زند، بلكه برای تفاهم انسانها و رعایت حقوق و نزدیكی بشریت و كلیت روابط انسانی نیز زیانبار و تباهگر و مهلكه آفرین است. و چون ارزنده ترین معنویات شرق، اسلام است و قرآن و تشیع، صاحب «الغدیر»درصدد بود تا در شناساندن این حقایق و نشان دادن اشتباهاتی كه خاورشناسان در این باره كرده اند، به گونه ای جدی و پیگیر، اقدام كند.

آرمان وی، در این مقصود، چنانكه خود می گفت این بود:

هیئتی از طلاب و دانشجویان فاضل و صاحب استعداد، در زمینه ی علوم و فرهنگ وسیع اسلامی، تا مرتبه ی اجتهاد و تحقیق، تربیت شوند. آنگاه برای اینان مركزی با وسایل كافی و كتابخانه ی مجهز تهیه شود. از سوی دگیر با مراكز علمی جهان، پیوسته تماس حاصل گردد، و در هر جا و هر گوشه ی جهان، هر كلاس و دانشكده و دانشگاه و مدرسه ی عالی و موسسه ی تحقیقاتی و مركز انتشارات، كتاب، مقاله، جزوه و... درباره ی اسلام و تشیع منتشر می شود به دست آید، و پس از تقسیم به رشته های ویژه، در اختیار گروه نامبرده گذارده شود. گروه، پس از آنكه نشریه را مورد رسیدگی قرار داد و اشكالات و اشتباهاتش را نوشت و مدارك و دلایل را ثبت كرد، آن یادداشتها را برای شخص یا مركزی كه مطلب نادرست یا مشتبه را نوشته و نشر داده است بفرستد. اگر خود آن شخص یا مركز كار

[صفحه 262]

خویش را تدارك كرد و در سطح نشریه ی نخست، توضیحات و تصحیحات این مركز رسیدگی اسلامی را نیز منتشر ساخت چه بهتر، حقیقت روشن گشته است و زیان نشر مطالب نادرست و منحرف- آگاهانه یا ناآگانه- حتی المقدور جبران و برطرف شده است. اما اگر آن شخص یا مركز ترتیب اثر نداد، این مركز تحقیقاتی، توضیحات را در سطح انتشار اصل در جهان نشر دهد و جلو باطل نویسی و اشاعه ی فرضیات نادرست را سد كند. ضمنا، بر پایه ی تفاهم و محبت انسانی و پیروی از روحیه ی علمی، با مراكز دانشگاهی و تحقیقاتی جهان- و از جمله كشورهای مختلف اسلامی- تماس حاصل شود به منظور كمك كردن به آنان از جهت دادن مآخذ، روشن كردن مقدار اعتبار مآخذ معروف، شور و همكاری در چگونگی كار تحقیقی، شناساندن مآخذ و اصول علمی كه برای آنان ناشناخته مانده است، و بیان نظر صحیح در مواردی كه حاصل تحقیقات و عرضه های آنان شامل نظر صحیح نیست...

این بود خلاصه ای از طرح و پیشنهاد مؤلف «الغدیر» در این باره. ملاحظه می كنید كه در این پیشنهاد، همه ی جوانب و جهات علمی، اخلاقی و انسانی موضوع در نظر گرفته شده است.

پس از تصوری كه تا اینجا از وضع «استشراق- خاورشناسی» پیدا كردیم، لازم است باز گردم به موضوعی كه پیشتر نیز به آن اشاره كردم. و آن این است كه كار بحث و گفتگو و نشر درباره ی اسلام و مسائل و جوامع اسلامی منحصر به حوزه ی استشراق و مستشرق و فضای دواعی و مسائل مستشرقین نیست، بلكه این مسائل در جهان امروز، در سطحی دانشگاهی و جهانی و بسیار گسترده مطرح است. در سراسر جهان دهها كرسی تدریس دانشگاهی هست كه مستقیم یا شبه مستقیم به طرح اسلام و مسائل

[صفحه 263]

اسلامی و بحث و گفتگو درباره ی آنها می پردازند، و صدها دانشجو و فارغ التحصیل در جهان، درباره ی معارف و مسائل اسلام، رساله و پایان نامه می نویسند.

چون هدف من از نوشتن این فصل (خطوطی از اهداف)، چنانكه یاد كردم، این است كه كسانی به اندیشه ی تعقیب این هدف بیفتند، مناسب می دانم كه تعدادی از مراكز علمی و دانشگاهی جهان را كه درباره ی اسلام بحث می كنند یا رشته ی تخصصی اسلامی دارند ذكر كنم. باشد كه همین آمار ناقص، موجب هیجان گردد و حس مسئولیت را بیدار كند.

پیش تر باید بگویم كه این مراكز بر چند نوعند:

الف- دانشگاههایی كه در آنها، دروس مربوط به شریعت، تاریخ، الهیات، مذاهب، علوم، فنون، هنر، حقوق، و دیگر مسائل مربوط به اسلام داده می شود.

ب- دانشگاههایی كه در آنها- زبان و ادبیات عرب، السنه ی سامی، فلسفه و فنون شرقی، تمدن شرقی، زبان فارسی و مسائل مربوط به شرق و آسیا تدریس می شود. و قهرا سخن به اسلام و ادبیات اسلامی عرب و تاریخ علوم و فنون اسلامی و مسائل مربوط به «قرآن كریم» و ادبیات قرآنی كشیده می شود، یا با این مسائل ارتباط مستقیم می یابد.

ج- مدارس عالی و دانشگاههایی كه در سرتاسر كشورهای اسلامی، از جمله ایران، یا شهرهای اسلامی كشورهای دیگر وجود دارد كه طبعا درباره ی اسلام و به خصوص شیعه و فرهنگ و مواریث تشیع و حماسه ی تاریخی و اجتماعی و عقایدی آن بحث می كند، اما در بیشتر موارد، به دست مردم متخصص و آگاه و بر پایه های صحیح علمی و مآخذ معتبر و دید غیر مغرضانه نیست.

[صفحه 264]

اینك آماری از این سه نوع مراكز علمی و دانشگاهی، در یك شمارش:

دانشكده ی اسلامی، پیشاور

دانشكده ی اسلامی، لاهور

دانشكده ی دولتی، لنینگراد

دانشگاه آكسفرد، آكسفرد (انگلستان)

دانشگاه امریكایی بیروت، بیروت

دانشگاه امریكایی قاهره، قاهره

دانشگاه آمستردام، آمستردام

دانشگاه آنكارا، آنكارا

دانشگاه ابراهیم پاشا، قاهره

دانشگاه ادینبورگ، اسكاتلند

دانشگاه ارلانگن، باواریا (آلمان)

دانشگاه الازهر، (قاهره)

دانشگاه استانبول، استانبول

دانشگاه استراسبورگ، استراسبورگ (فرانسه)

دانشگاه اسكندریه، اسكندریه (مصر)

دانشگاه اسلامی مدینه، مدینه

دانشگاه اسلامی، بیضاء (لیبی)

دانشگاه اسلامی، تعز (یمن)

دانشگاه اسلو، اسلو

دانشگاه الجزایر، الجزیره

دانشگاه الله آباد، الله آباد (هند)

[صفحه 265]

دانشگاه اوپسالا، اوپسالا (سوئد)

دانشگاه باركلی، اوكلند (كالیفرنیا)

دانشگاه باكو، باكو

دانشگاه بال، بال

دانشگاه بردو، بردو (فرانسه)

دانشگاه برشلونه، برشلونه (اسپانیا)

دانشگاه برلین غربی، (برلین غربی)

دانشگاه برن، برن (سویس)

دانشگاه بروكسل، بروكسل

دانشگاه بغداد، بغداد

دانشگاه بلگراد، بلگراد

دانشگاه بلنسیه، بلنسیه (اسپانیا)

دانشگاه بمبئی، بمبئی

دانشگاه بن، بن

دانشگاه پاریس، پاریس

دانشگاه پاویا، پاویا (ایتالیا)

دانشگاه پراگ، پراگ

دانشگاه پرنیستون، پرنیستون (امریكا)

دانشگاه پكن، چین

دانشگاه پنجاب، لاهور

دانشگاه پیشاور، پیشاور

دانشگاه توبینگن، توبینگن (آلمان)

دانشگاه تورنتو، تورنتو (كانادا)

[صفحه 266]

دانشگاه خرطوم، خرطوم (سودان)

دانشگاه داكا، داكا (پاكستان شرقی)

دانشگاه داكار، داكار (سنگال)

دانشگاه دیوك، دارم (كارولینای شمالی)

دانشگاه رم، رم

دانشگاه ژنو، ژنو

دانشگاه سرقسطه، سرقسطه (اسپانیا)

دانشگاه سلمنقه، سلمنقه (اسپانیا)

دانشگاه سند، حیدرآباد

دانشگاه سوریه، دمشق

دانشگاه سیدنی، سیدنی

دانشگاه شیكاگو، شیكاگو

دانشگاه عثمانیه، حیدرآباد

دانشگاه علیگره، علیگره

دانشگاه عین شمس، عین شمس (مصر)

دانشگاه فؤاد اول، قاهره

دانشگاه كابل، كابل

دانشگاه كالیفرنیا، بركلی (امریكا)

دانشگاه كراچی، كراچی

دانشگاه كراكف، لهستان

دانشگاه كلكته، كلكته

دانشگاه كلمبیا، نیویورك

دانشگاه كلن، كلن (آلمان)

[صفحه 267]

دانشگاه كمبریج، كمبریج

دانشگاه كویت، كویت

دانشگاه گرگوری، رم

دانشگاه گرنینگن، گرنینگن (هلند)

دانشگاه گلاسكو، گلاسكو

دانشگاه گوتنبرگ، ماینز (آلمان)

دانشگاه گوته، فرانكفورت

دانشگاه لبنان، بیروت

دانشگاه لكنهو، لكنهو (هند)

دانشگاه لندن، لندن

دانشگاه لنینگراد، لنینگراد

دانشگاه لوند، لوند (سوئد)

دانشگاه لوون، لوون (بلژیك)

دانشگاه لیپزیگ، لیپزیگ(آلمان)

دانشگاه لیدن، لیدن (هلند)

دانشگاه لیژ، لیژ (بلژیك)

دانشگاه لیون، لیون (فرانسه)

دانشگاه مادرید (مجریط)، مادرید

دانشگاه مدارس، مدراس (هند)

دانشگاه مسكو، مسكو

دانشگاه مك گیل، كانادا

دانشگاه ملبورن، ملبورن

دانشگاه مونرآل، مونرآل

[صفحه 268]

دانشگاه مونستر، وستفالی (آلمان)

دانشگاه مونیخ، مونیخ

دانشگاه میسور، میسور (هند)

دانشگاه میشیگان، میشیگان

دانشگاه میلان، میلان

دانشگاه نوشاتل، نوشاتل (سویس)

دانشگاه نیمگ، نیمگ (هلند)

دانشگاه ورشو، لهستان

دانشگاه وورتسبورگ، باواریا (آلمان)

دانشگاه ویكتوریا، منچستر

دانشگاه وینه، وین

دانشگاه هاروارد، كمبریج (امریكا)

دانشگاه هال، هامبورگ (آلمان)

دانشگاه هامبورگ، هامبورگ

دانشگاه هلسینكی، هلسینكی

دانشگاه هومبلدت، برلین

دانشگاه هایدلبرگ، هایدلبرگ (آلمان)

سازمان تحقیقی اسلامی، بمبئی

مركز فرهنگ اسلامی، لندن

موزه ی اسلامی، برلین

موزه ی اسلامی، عمان

مؤسسه ی الهیات اسلامی، جاكارتا

مؤسسه ی تحقیقی اسلامی، اسلام آباد

[صفحه 269]

مؤسسه ی مطالعات اسلامی، بغداد

مؤسسه ی میسیون اسلامی، قاهره[23] .

خوب، این وسعت دامنه ی كار تحقیق مستقیم یا غیر مستقیم درباره ی اسلام و تشیع.اكنون در برابر این وسعت عظیم وظیفه چیست؟ چگونه باید با داشتن نشریات علمی وزین، در سطح جهانی، به شناساندن حقایق پرداخت؟ چسان باید بر این توده ی وسیع مراقبت كرد. آیا روحانیت شیعه چه می كند. آیا افرادی چون صاحب «الغدیر»چرا تنها می مانند.

در پایان این بخش، برای پی بردن به عظمت كسانی چون:

مؤلف «عبقات الانوار»

مؤلف «اعیان الشیعه»

مؤلف «المراجعات»

مؤلف «الذریعة الی تصانیف الشیعه»

مؤلف «اصل الشیعة و اصولها» و «المثل العلیا فی الاسلام لا فی بحمدون»

مؤلف «الغدیر»

مؤلف «تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام»

مؤلف «الهدی الی دین المصطفی»

مؤلف «الامام الصادق و المذاهب الاربعه»

مؤلف «صلح الحسن»

و همانندان ایشان، و هم روشن شدن غفلت زدگی و مسئولیت ناشناسی دیگران،

[صفحه 270]

و هم نشان دادن اینكه ما در مورد مراقبت بر نشریات جهان درباره ی اسلام و گستردن دایره ی انتشارات استاذ مذهبی و بردن روح تشیع در میان خلقهای گیتی، چه كوتاهیها كرده ایم، سخن دكتر عبدالجواد فلاطوری را نقل می كنم:

اگر محض امتحان، تمام كتب و مقالاتی را كه در 25 ساله ی اخیر به زبانهای مختلف غربی درباره ی اسلام و ممالك اسلامی منتشر شده از نظر بگذرانیم و شماره كنیم (اینجانب این كار بر اساس مجله ی معروف Abestracta Islamica از سال 1943 به بعد انجام داده ام)، به سادگی به این نكته بر می خوریم كه از بین هر صد نوشته ای كه درباره ی اسلام دیده می شود، فقط دو عدد به غیر اهل سنت و جماعت مربوط است. و از این مقدار اندك نیز تازه از بین هر هفت نوشته، یك كتاب یا یك مقاله به شیعه ی اثناعشری اختصاص یافته، یعنی تقریبا از هر 350 كتاب و مقاله، یك عدد به شیعه ی دوازده امامی ارتباط دارد، كه بسیار كمتر از نوشته هایی است كه درباره ی شیعیان زیدی و اسماعیلی مشاهده می شود.

علت این امر هر چه باشد، فعلا مورد بحث نیست. آنچه برای ما مهم است قضاوتهایی است (غلط) كه در این نوشته ها درباره ی شیعه دیده می شود. از قبیل: شیعه فرقه ی سیاسی بیش نیست، شیعه پیرو معتزله است، شیعه فكر توارث سلطنتی قدیم ایران را درباره ی فرزندان پیغمبر«ص» اجرا نموده و به جای توارث قدرت سلطنت توارث نیروی معنوی امامت را قائل گشته، شیعه معتقد به تحریف قرآن است،شیعه امامان خود را هم ردیف و برابر با پیمغبر اسلام می داند شیعه تحت تأثیر فكر مسیحیت قائل به قربانی فرد مقدسی (منظور امام سوم «ع» است) برای نجات دادن امت از گناهان خود می باشد، و بالأخره شیعه یك نوع فرقه ی صوفی منش تخیلاتی است. این قضاوتها هنوز هم رایج است، و حتی در دایرةالمعارف اسلامی مشاهده

[صفحه 271]

می شود...[24] .



صفحه 229، 230، 231، 232، 233، 234، 235، 236، 237، 238، 239، 240، 241، 242، 243، 244، 245، 246، 247، 248، 249، 250، 251، 252، 253، 254، 255، 256، 257، 258، 259، 260، 261، 262، 263، 264، 265، 266، 267، 268، 269، 270، 271.





    1. تألیف هفت تن از مستشرقین، ترجمه به عربی از: محمد ثابت الفندی، احمد الشنتناوی، ابراهیم زكی خورشید وعبدالحمید یونس.
    2. «دائرةالمعارف الاسلامیة»، ج 427:7 (ذیل سخنان لامنس).
    3. «الامام علی صوت العدالة الانسانیة»، ج 1232:5 تا 1234.
    4. چون همه قدرت گمراه كنندگی و اضلال و «اشاعه ی فرضیات نادرست»، در مورد كسانی مؤثر است كه نسبت به مسائل مطرح شده، بی اطلاع یا كم اطلاعند، وگرنه شخص با مطالعه و با شناخت درباره ی مسائل مربوط به شیعه و فرهنگ تشیع یا حقیقت قرآن و حقیقت نبوت، از باطل سرایی فلان مستشرق مأمور، یا فلان كشیش عنود، یا فلان خائن مزدور چه زیانی می برد؟.
    5. گو اینكه در اینگونه موارد نیز، به گفته ی صاحبنظران آگاه (از جمله دكتر صالح احمد العلی، در كتاب «محاضرات فی تاریخ العرب»، ج 254:1) به نظر نهایی نرسیده اند.
    6. از جمله كتاب «المستشرقون»- تألیف نجیب العقیقی، چاپ بیروت. و «فرهنگ خاورشناسان»- تألیف ابوالقاسم سحاب، چاپ تهران (1317 ش)، و «الاعلام»-تألیف خیرالدین كلی دمشقی، و مقاله ی «در باب استشراق و مستشرق» نوشته ی غلامحسین متین (مجله ی نگین، شماره ی 14:84 تا 16، تیرماه 1351). و مقاله ی «فرهنگ ملی و فانوس كشان استعمار»- نوشته ی ا. كیهان (مجله ی نگین، همان شماره 13و 55)

      در اینجا یاد می كنم كه استاد نجیب العقیقی نیز كه كتاب المستشرقون را در سه جلد درباره ی آنان نوشته است و بحق در شرح حال و ثبت آثار آنان تتبعی وسیع را به سامان رسانیده است گاه گاه به خطاها و خلافگوییها و اعمال غرضهای آنان اشاره كرده است و چونان ما این حقایق را بر زبان آورده است از جمله رجوع كنید به كتاب یاد شده صفحات 1007 و 1005 و 768 و 719 و 707 و 672 و 655 و 642 و....

    7. «المستشرقون»، ج 95:1 به بعد.
    8. «المتسشرقون»- سراسر كتاب (3 ج)، ذیل آثار مستشرقین، مرور شود.
    9. «المستشرقون»، سراسر كتاب، ذیل آثار مستشرقین، مرور شود.
    10. دراستخراج این مقولات، از جمله از كتاب «المستشرقون» استفاده كرده ام.
    11. نباید پنداشت كه مستشرقین یهودی در این مقصد، كمتر از مستشرقین مسیحی كوشیده اند.
    12. چنانكه بسیاری از كارهای ظاهرالصلاحی كه به نام كشف آثار باستانی و باستان شناسی كرده اند، به همین منظور بوده است.
    13. مستشرق اتریشی كه سپس مسلمان شد و خود را «محمد اسد وایس» نامید و به دفاع از اسلام برخاست.
    14. «الامام الصادق و المذاهب الاربعة»، ج 386:3.
    15. امیر شكیب ارسلان- «حاضرالعالم الاسلامی»، به نقل از كتاب «الامام الصادق»، ج 382:3.
    16. سید ابوالقاسم انجوی شیرازی، مقاله «علت وجودی استشراق و مستشرق»- «نگین»، شماره ی 85، سال هشتم (خرداد 1351).
    17. دكتر مهرداد بهار، مقاله ی «درباره ی تاریخ جهان باستان» (نقد كتاب) «فرهنگ و زندگی» شماره ی 4 و 5 (اردیبهشت 1350).
    18. احمد فارس الشدیاق، «الامام الصادق»، ج 384:3 تا 385.
    19. قدری حافظ طوقان- «الخالدون العرب» 3، «الامام الصادق»، ج 385:3.
    20. بخشی اندك از این مقاله ی محققانه، در صفحات 248 تا 250 گذشت.
    21. دكتر حمید عنایت، مقاله ی «سیاست ایران شناسی»- «نگین»، سال هشتم، شماره ی 89، (شهریورماه 1351).
    22. رجوع شود به «مذاهب التفسیرالاسلامی»- ترجمه به عربی، از دكتر عبدالحلیم النجار، چاپ مصر، دارالكتب الحدیثه (1374)، مقدمه ی مترجم.
    23. در تنظیم این فهرست، از بخش اعلام كتاب «فرهنگ فارسی» دكتر محمد معین و برخی مآخذ دیگر استفاده شد. همچنین یاد می كنم از لطف و همكاری دوست فاضل و جوان، عبدالحسین آذرنگ.
    24. «یادنامه ی علامه ی امینی» كتاب اول 436 تا 437.